بلندای ستبر اراده ام
انعکاس آبی آسمان
در نی نی چشمانش
صدا ها
هیجان
التهاب
موج زنان بر یالش
انتظار
و گام ها
یکی یکی
و نفس ها
تک چشم آبی فریبایش
چه زیبا و فتان
احاطه خاطره
چه شیرین و گواراست
برچیزی، اینچنین
بس عظیم
بس ستبر
بس نزدیک
به آسمان
به ستاره ها
به آفتاب ...
دیشب
آسمان خوابیده بود
ننه جان می گفت:
ستاره های چشمک زن
لانه ی عقربند
امشب
آسمان خوابیده است
کودکیم قد کشید
ننه جان مرد
ستاره چشمک می زند
انگشتم را پس می کشم
خنده ام می گیرد
ننه جان هم می خندید