من و هزار تو

شعر ، شعر و ...

من و هزار تو

شعر ، شعر و ...

توهم سبز

بی کرانگی ات را دوست دارم

آنگاه که توهم سبز جاده را

بی تو می پیمایم

تصور راهی بی برگشت

بغض گلویم را می فشرد

من تو را ذره ذره یافته ام

در حالی که

لحظه لحظه عمرم

از دست دادن ثانیه ها

را حسرت خورده ام

و این جاده بی پایان

که مرا از من دور می سازد

و تو را...

نظرات 2 + ارسال نظر
شراره بشرا پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 06:35 ب.ظ http://www.hutema.persianblog.com

من، شاید یک اسم و یک دنباله اسمی نامهفوم!
تعداد بسیار زیادی من، یعنی جامعه بشری!!
این تعریف انسانهای کربنی از وجود داشتن است!!!
مفهوم بودن ترکیبی نامتجانس از صفر و یک است!!!!
صفر و یک مسئله این است؟!

این را که خواندم حسابی رفتم توی یک حالت که بی اسم است.صفر و یک...بودن یا نبودن...احتمال هر دو تا ....
و این جاده بی پایان

که مرا از من دور می سازد

و تو را...
این جای شعر به هوای امروز این رشت می آید.

روزبه جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:57 ق.ظ http://www.mabas.blogfa.com

سلام
می بینم که لینک ما هنوز نیست
خدا خودش کمک کنه
یهو رفتید تو فلسفه اینجور چیزا
انسان هیچ وقت تعریف مشخصی نداشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد