بغض پنجره


 
آنگاه که دستانم

گره می خورد در دستانت

و نگاه در نگاه

پیچیده در تندباد احساس

از تو دور می شوم

می دانم در کش و قوس

هلال و قرص ماه

دریا مد می کند

جذر می شود

ساحل رویای مرا

تر می کند

خشک می شود

پنجره اتاق من

بغض می کند

شاد می شود