من و هزار تو

شعر ، شعر و ...

من و هزار تو

شعر ، شعر و ...

پنجره ها

اندیشه های گس

            خرمالوهای کال

در انبوهی خالی

این پنجره ها می پیچد

وز وز این ساعت پیر

عمق سکوت را می شکند

مرد لمیده بر صندلی

                  لرزان خویش

همچو تخته سنگ های عظیم

بادهای شمال،

                  موج های بی امان

خلسه موهوم

جدول های تو در تو

را

به انتظار نشسته است