من و هزار تو

شعر ، شعر و ...

من و هزار تو

شعر ، شعر و ...

خستگی

خسته ام ،

خسته ام از دویدن

در میان این تنگنای

بودن و نبودن

از رفتن

 و

گام نهادن

در راه های بی بازگشت

این بیهودگی های سایه وار

تهی گشتن و پر شدن از نو

فریاد های فرو خورده

شعر های نگفته

آوازهای گم شده

امروز ، شاید فردا

واپسین روز،

                وداع

                        می روم

شاید این خستگی گنگ را

پایانی در انتظار باشد

زمستان بس نزدیک

شاید این بهار از دور

شاید ، شاید، شاید...

نظرات 2 + ارسال نظر
دوست پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 02:41 ق.ظ

شاید وشاید و شاید .اصلا شاید همین شایدها هم نباشد...

دختری که هیچ کس و جز تو نداره پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 03:34 ق.ظ http://banooyemah.blogsky.com

سلام
مسافری هستم به مقصد بهشت َ در این سفر به دنبال هم راهی میگردم که همسفر م باشد . همسفری متفاوت از دیگران با تفکر بالا و اهل علم و دانش با کوله باری از معرفت که همراهی ام کند شاید در این سرزمین یافتم
موفق باشی


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد