من و هزار تو

شعر ، شعر و ...

من و هزار تو

شعر ، شعر و ...

توهم سبز

بی کرانگی ات را دوست دارم

آنگاه که توهم سبز جاده را

بی تو می پیمایم

تصور راهی بی برگشت

بغض گلویم را می فشرد

من تو را ذره ذره یافته ام

در حالی که

لحظه لحظه عمرم

از دست دادن ثانیه ها

را حسرت خورده ام

و این جاده بی پایان

که مرا از من دور می سازد

و تو را...

هزارتوی زمان

زمان چون پیکره ای را می ماند
نیمی مرد
نیمی گاو
که ماغ می کشد بی امان
تیک تاک، تیک تاک ....
و همه زندگی را می بلعد
در هزار تویی بی سرانجام